دبیرستان استعدادهای درخشان دستغیب کازرون

ساخت وبلاگ

| | | شنبه بیستم اسفند ۱۴۰۱ | ساعت: 10:16 باسمه تعالیدانش آموزان برگزیده مسابقات قرآن و معارف اسلامی – مرحله مقدماتی استاناسفند ماه 1401ردیفنامنام خانوادگیکلاسرشتهرتبهتوضیحات1محمد رضاخدارحمیدهماذاناول2علی اصغردهقاندهمگفتمان مهدویاول3آریندهقانیدهمتفسیراول4امیررضادوستدهمصحیفه سجادیهاول5محمد مصطفیرزم پوردهماحکاماول6علیزحمتکشدهمنهج البلاغهاول7علینیاکاندهمانشای نمازاول8عرفانرضایییازدهماحکاماول9مهدیطاهرییازدهمتفسیردوم10احمدنیاکانیازدهمنهج البلاغهاول11اشکانآریانپوردوازدهمانشای نمازاول12محمدامیریدوازدهمنهج البلاغهاول13علیجعفریدوازدهمقرائتاول14کوروشخضری مطلقدوازدهماذاناول15محمد عرشیادهقانیدوازدهماحکامدوماین موفقیت ارزشمند به همه دانش آموزان عزیز دبیرستانبه خصوص برگزیدن مسابقات تبریک می گوییم . دبیرستان استعدادهای درخشان دستغیب کازرون...
ما را در سایت دبیرستان استعدادهای درخشان دستغیب کازرون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2dsdkd بازدید : 44 تاريخ : چهارشنبه 24 اسفند 1401 ساعت: 21:44

باسمه‌تعالی« نوری در ظلمت »به مناسبت مبعث حضرت رسول اکرم (ص)شب‌هنگام است…درون مکه تاریکی و خاموشی نمایان استدر اینجا گوییا یک شب، هزاران شب به بر داردهوا تاریک…درون مردمان تاریک …همه تاریک… همه تاریکتو گویی زآسمان آن شب فرو پاشید بارانی زتاریکیبله در نیمه‌های این شب تاریکو زان سو … ناگهان نوری فرو باریدالها لؤلؤ است آن یا که مروارید؟که این‌سان است، این شب تاریک درخشان استعجب دارم از آن موجود، انسان است؟بلی، آن شب در آن ظلمتمحمد (ص) از میان کوچه‌ای خلوتبه‌سوی غار برای گفتگو با یار در راه استچرا آنجا؟در آغوش هیولایی تک‌وتنهانهاده چشم خود در راهکه تا شاید کند پیدا در آنجا مونس خود رامحمد (ص) در سکوت شبدر این دم می‌نهد بیرون ز شهر مردگان پا رابه لب خاموش، به سر غوغا و در دل جوشو راه چاره می‌یابدچه‌سان باید کند روشن، دوباره مشعل خاموش؟…«حرا» کم‌کم به استقبال مهمانش مهیا می‌کند خود رابلی غار حرا، آن شب، به دل می‌پروراند اتفاقی رامحمد (ص) همچنان آرام، درون غار گذارد گامسپس، آهسته بنشیند و آنگه چشم‌هایش را به آن‌سوی افق دوزدکه ناگه اتفاق افتاد، طنینی از صدایی سخت وحشتناکدرون کوه می‌گردید، زمین لرزیدو آنگه آسمان بشکافت و نوری زان میان برتافتصدای حیرت آلودی از آن برخاستکه او می‌گفت: ” اقراء یا محمد “ محمد همچنان مبهوتتو پنداری زبان در کام محبوس استدوباره… باز صدا با وحشتی افزون به گفتن می‌کند آغازمحمد کای محمد خوان!عرق‌ریزان، تنش لرزان، سپس فریاد زد:کآخر نمی‌دانم که را خوانمکند تکرار: هان محمد، خوان به نام خالق یکتابه نام خالق رحمان، به نام ایزد منانمحمد، هان محمد، خوان!پس آن نور پنهان شد و بعد از لحظه‌ای کوتاه، هویدا شدولی … اما…شتابان او محمد را… فرا بگرفتبلی، آن نور رسالت بودمحمد از دبیرستان استعدادهای درخشان دستغیب کازرون...
ما را در سایت دبیرستان استعدادهای درخشان دستغیب کازرون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2dsdkd بازدید : 79 تاريخ : پنجشنبه 4 اسفند 1401 ساعت: 19:13